مدیریت بحران
دخترک دو سه روزی است خوش اخلاق شده فکر کنم اثر امپرازوله. دیروز بی سابقه ترین روز عمرش راگذراند : شیر می خورد و می خوابید و می خندید! اینقدر این بچه بی تابی میکرد ( از اول تولدش تا دو سه روز قبل ) وقتی آرام میشد یا می خوابید من و بابایی نگرانش میشدیم که نکنه مریض شده ! یعنی تو اون روزای وحشتناک مریضی من هم این بچه لحظه ای چشم روی هم نمیذاشتا ! دائم گریه می کرد و شیر می خواست. خدا انشالا همه مریضا رو شفا بده این دختر کوچولو ما رو هم از نگاهش محروم نکنه . امروز دخترک یک ساعت و نیم تو تختش با خودش بازی کرد و اجازه داد مادر خواب آلودش یه سری رو بالش بذاره ! ساعت ٩:١٥ همراه مامان جونش برای صرف صبحانه تشریف برد طبقه پایین پیش پدربزرگ و مادربزرگش...
نویسنده :
مامان فاطمه
13:31